جدول جو
جدول جو

معنی پیمان ساختن - جستجوی لغت در جدول جو

پیمان ساختن
عهد بستن و قول و قرار گذاشتن برای انجام دادن کاری، پیمان بستن
تصویری از پیمان ساختن
تصویر پیمان ساختن
فرهنگ فارسی عمید
پیمان ساختن
(هََ تَ بَ)
عهد بستن:
دولت و پیروزی و فتح و ظفر هر ساعتی
با تو سازند ای ملک میثاق و پیمان دگر.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
پیمان ساختن
عهد بستن: دولت و پیروزی و فتح و ظفر هر ساعتی با تو سازندای ملک، میثاق و پیمان دگر. (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پنهان ساختن
تصویر پنهان ساختن
نهان کردن، نهفتن، پنهان کردن
فرهنگ فارسی عمید
(هَِ)
ترتیب جنگ دادن. رزم بنیاد کردن. حرب آغازیدن:
نشان ده که پیکار سازم بدوی
میان یلان سرفرازم بدوی.
فردوسی.
بکش هرکه پیکار سازد به ده
همه کهترانند یکسر، تو مه.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(هََ)
پیمان گسلیدن، شکسته شدن عهد:
وفا از که جوید که پیمان گسیخت
خراج از که خواهد که دهقان گریخت.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(هَمْ بَ لَ)
عهد داشتن:
عمری است که با عشق تو پیمان دارم
خون دل و غم بسینه مهمان دارم
چون کوه بسودای تو در وادی غم
آتش بجگر آب بدامان دارم.
علی میرزابیک درمنی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(پَ وَ کَ دَ)
دارو ترتیب دادن برای مداوا، علاج کردن. چاره کردن:
نباشد پزشکش کسی جز که شاه
که درمانش سازد به گنج و سپاه.
اسدی.
کید (پادشاه هند) دراندیشید و گفت چه درمان سازم این کار را. (اسکندرنامه، نسخۀ سعید نفیسی).
گفت از این نوع حکایت که تو داری سعدی
درد عشق است و ندانم به چه درمان سازم.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(هََ رَ فَ)
آشکار گردانیدن. هویدا کردن. پدید کردن. عرض. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ترتیب جنگ دادنرزم بنیاد کردن: نشان ده که پیکار سازم بدوی میان یالن سر فرازم بدوی. (شا. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
پیمان گسستن، شکسته شدن عهد: وفا از که جوید که پیمان گسیخت خراج از که خواهد که دهقان گریخت. (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار
عهد داشتن: عمریست که با عشق تو پیمان دارم خون دل و غم بسینه مهمان دارم. (علی میرزا بیک درمنی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیدا ساختن
تصویر پیدا ساختن
آشکار کردن هویدا کردن پدید آوردن
فرهنگ لغت هوشیار